چهار توصیه برای سال اول زندگی کودک - ( روانشناسی کودک قسمت ششم )
چهار توصیه برای سال اول زندگی کودک
در چند مطلب گذشته دیدیم که رشد نوزاد در طول نخستین سال زندگیاش چگونه است. در مورد کارهایی که میتوانید برای کمک به او در این دوره جهت دستیابی به حداکثر رشد عاطفی و ذهنیاش بکنید توصیههایی مشخص کردیم. قبل از پایان دادن این بخش خوب است توجه شما را به کارهایی که نباید در این دوران بکنید جلب کنیم.
بسیاری از مادران که اطلاعات درستی در مورد بچهداری ندارند، تحت تاثیر همسایهها که خود را متخصص در مادری میدانند (هر چندکه ممکن است قصدشان خیر باشد) اشتباهات بزرگی مرتکب میشوند که گاه نتایج مصیبتباری دارد. چهار توصیه را به ترتیب در زیر میآوریم.
هیچوقت نگذارید نوزاد گریه کند
این به نظر خیلی بدیهی میآید ولی شاید تعجب کنید اگر بدانید که چقدر از مادران به گریه نوزادشان اهمیت نمیدهند.
حیرت انگیز است که پدر و مادر بتوانند در مورد احتیاجات فرزندانشان کور باشند و به گریههای او اهمیتی ندهند. میخواهید نوزاد با چه زبانی احتیاجات و آرزوهایش به شما را بفهماند؟ تنها وسیله بیان او گریهاش است. همیشه وقتی گریه میکند، میخواهد چیزی به شما بگوید. اگر کسی به گریههای او توجهی نکند، چه اتفاقی میافتد؟
احساس فراموشی کامل و مطلق، خشم و ناامیدی. این چیزی است که کودک در صورت توجه نکردن به احساساتش حس خواهد کرد. گویی نوزاد فریاد میزند: «به من توجه کنید: چیز خیلی مهمی دارم که میخوام بهتون بگم. به من توجه کنید!» ولی کسی نگران او نیست. اگر این تجربه به دفعات تکرار شود، آیا فکر میکنید که او میتواند اعتمادی اساسی نسبت به جهان داشته باشد؟ مشکل است. او به زندگی بدبین خواهد بود، خود را محروم و زندگی را تلخ احساس خواهد کرد. ممکن است روش «فایدهاش چیه؟» را در برابر زندگی اتخاذ کند. او که تا اعماق وجودش احساس میکند احتیاجاتش برآورده نخواهد شد، شاید فکر کند که سعی کردن بیهوده است. و تبدیل به کودکی (و در آینده شخص بالغی) میشود که هیچ مقاومتی در مقابل مخالفت اطرافیان نکرده و خود را قادر به اداره زندگیش نمیداند.
شاید هم از آن نوع کودکانی است که به رغم همه چیز جا نمیزنند. به عوض اینکه به آرامی شرایط را بپذیرد، میخواهد دنیا را مجبور به توجه (با تلخی) به احتیاجاتش کند.
همیشه علتی برای گریه کردن نوزاد وجود دارد. هیچ نوزادی بی علت گریه نمیکند. نوزاد همیشه سعی میکند چیزی را بیان کند و ما باید سعی کنیم بفهمیم او چه میخواهد.
نوزاد ممکن است به خاطر احساس تنهایی گریه کند. نوزادان نیز مانند افراد بالغ میتوانند احساس تنهایی کنند. ما وقتی احساس تنهایی میکنیم میتوانیم کسی را دعوت کنیم تا با هم چای بخوریم و یا حداقل تلفن را برداریم و به دوستی تلفن بزنیم. وقتی او گریه میکند ممکن است بخواهد بگوید: «من احساس تنهایی میکنم و دلم میخواد یه نفر منو تو بغل گرم و نرم خودش بگیره. من احتیاج دارم منو آروم کنن و برام چیزی بخونن اونوقت حالم بهتر میشه.»
اما احساس تنهایی تنها یکی از دلایل گریه نوزاد میتواند باشد. گاهی اوقات ممکن است نتوانیم علت گریه او را پیدا کنیم. یا شاید بعضی وقتها نتوانیم ناراحتیش را برطرف کنیم. به او غذا میدهید، نوازشش میکنید، آواز میخوانید، ولی هیچکدام از این کارها او را آرام نمیکند. اکثر اوقات علت این گریهها درد معده و یا روده است، زیرا دستگاه گوارش نوزاد هنوز کاملاً شکل نگرفته است. گاهی اوقات با ماساژ آرام معدهاش و یا دادن آب ولرم میتوان او را آرام کرد. بعضی وقتها هیچ چیزی ناراحتیاش را کمتر نمیکند. ولی با اینجال خیلی وقتها، اگر نوزاد را بغل کنید، این کار او را آرام میکند، حتی اگر درد روده هم داشته باشد.
مادرها باید نوع دیگری از گریه را هم بشناسند. و آن گریهای است که نشاندهنده خستگی است و میگوید نوزاد میخواهد بخوابد. مادر خیلی زود متوجه میشود که در مورد این گریه نباید نگرانیای به خود راه دهد، چرا که نوزاد تا چند دقیقه دیگر در خواب عمیقی خواهد بود. اگر به گریههای نوزادتان توجهی نکنید و سعی نکنید حدس بزنید که او با گریههایش چه چیزی را میخواهد به شما بگوید، خوشبختی روانی او دچار اشکالاتی خواهد شد.
کنترل ادرار و مدفوع را در این سن به نوزاد نیاموزید
گهگاه با مادرانی مواجه میشویم که سعی کردهاند درنخستین سال زندگی فرزندشان کنترل ادرار و مدفوع را به او بیاموزند. هرچند این اشتباه چندان رایجی نیست ولی عظیم است.
برای اینکه کودک ادرار و مدفوعش را کنترل کند باید بر تعدادی فعالیتهای پیچیده تسلط پیدا کند. از جمله این فعالیتها، کنترل عصبی- عضلانی عضلات مقعد است. این کنترل عصبی- عضلانی تا قبل از دو سالگی کاملاً غیر ممکن است. فقط در این سن است که میتوانید این آموزش را شروع کنید. میتوانید این آموزش را در اولین سال شروع کنید ولی به قیمتی بسیار گران که عبارتست از مسایل روانی که کودک بعدها دچار آن خواهد شد. شخصاً فکر میکنم که این کار به ضررش نمیارزد.
در مطالب آینده در مورد آموزش کنترل ادرار و مدفوع، صحبت خواهیم کرد.
ترس از لوس کردن فرزندتان نداشته باشید
«لوس کردن بچه» بسته به اینکه چه معیارهایی داشته باشیم معانی مختلفی دارد. اگر منظور از بچهی لوس کودکی هشت ساله باشد که هرچه دلش میخواهد باید برایش فراهم شود و اگر در مقابل خواستههایش مقاومت کنید گریه کند، که نمیتواند هیچ امتناعی را قبول کند، و قادر به استفادهی شراکتیِ هیچ چیز با بچه های دیگر نیست، که نق میزند و ادا در میآورد و زود رنج است، با شما موافقم چنین کودکی لوس است.
«لوس کردن یک کودک» یعنی قبول حفظ رفتاری کودکانه زمانی که از نظر روانشناسی او قادر به رها کردن آن باشد. رفتار کودک هشت سالهای که پیشتر از او صحبت کردم، مناسب یک کودک دو ساله است و نه کودکی در آن سن. به احتمال خیلی زیاد والدین چنین کودکی هیچگاه از او نخواستهاند مرحله دو سالهها را کنار بگذارد.
اما- و این شرط بسیار مهمی است- «لوس کردن بچه» در مورد یک نوزاد بیمعنی است. هنگامی که از یک کودک پنج ساله میخواهیم که مانند یک نوزاد رفتار نکند، این رفتار بسیار عاقلانهای است، چرا که او در این سن از نظر روانشناسی کاملاً قادر به این کار است. ولی کاملاً غیرواقع بینانه است که چنین چیزی را از یک نوزاد انتظار داشته باشیم. او رفتار دیگری نمیتواند داشته باشد. هرچه باشد او یک نوزاد است! پس چنین حقی را برای او قایل باشیم که رفتار یک نوزاد را داشته باشد.
«لوس کردن» یعنی این که هنگامی که فرزندتان هنوز خردسال است به او زیادتر از آنچه لازم است توجه کنید، در این صورت زمانی که او تبدیل به انسان بالغی بشود فاجعه بار خواهد بود. اما وقتی فرزندتان هنوز خیلی کوچک است با توجه کردن به او به وی آسیبی نمیرسانید. در عوض در مورد یک کودک بزرگتر، اگر از ترس اینکه مبادا بیش از حد مستبد باشید زیاد از حد گذشت کنید و حدی برای رفتار او تعیین نکنید و اجازه دهید هر گونه که دلش میخواهد رفتار کند، در این صورت به او آسیب میرسد.
پدری که میگوید: «خوب معلومه که هر دفعه بچه گریه میکنه نمیشه بغلش کرد، لوس میشه. بچه باید یاد بگیره که هر چی رو که دلش بخواد نمیتونه به دست بیاره و هرچی زودتر بهتر.» این نشانه عدم درک طبیعت نوزاد است. مسلماً کودک باید بیاموزد هر کاری دلش بخواهد نمیتواند بکند. اگر این را نیاموزد واقعاً بچه لوسی خواهد شد. ولی این را از چه سنی باید به او آموخت؟ در دو، سه و حتی نه ماهگی خیلی زود است. محروم کردن او در این سن تحت این عنوان که او باید بیاموزد چگونه با محرومیتهای دیگر در آینده برخورد کند، بیهوده است.
واضح بگوییم: غیر ممکن است که یک نوزاد لوس بشود. هر چقدر که دلتان میخواهد او را نوازش کنید. هر چقدر که دلش میخواهد به او غذا بدهید. برایش آواز بخوانید و تا آنجا که دوست دارید در آغوشش بگیرید. هر بار که گریه کرد پیشش بروید و ببیند چه میخواهد: به این گونه نیست که او لوس میشود.
از نظر روانشناسی بهترین چیز برای نوزادتان این است که تمام احتیاجاتش بر آورده شود و کمترین محرومیت ممکن را احساس کند. خود انگاره او هنوز شکنندهتر از آن است که بتواند از هم اکنون محرومیتها را تحمل کند. با بالا رفتن سن، او وقت کافی برای آموختن اینکه محرومیت چیست خواهد داشت.
نگذارید پدر از نوزادش غافل بماند
جای سوال است که به چه علت این همه از پدران چه از نظر فیزیکی و چه از نظر عاطفی باید از نوزادشان دور بمانند. مادران از این مساله گلایه میکنند: «اون میگه نوزاد اونقدر کوچولوست که میترسه از دستش بیفته. حتی نمیخواد بغلش کنه.» و یا: «همهی کارای بچه رو من باید بکنم» یا: «شوهر من، غذای بچه رو بده، کهنهاش رو عوض کنه، چه حرفها؟»
علت این امر مشخص نیست. فقط از یک چیز مطمئن هستیم و آن این که پدرها از نوزادها دوری میجویند و این نه به خاطر نوزاد است. پدر با حفظ چنین فاصلهای در واقع مانع از به وجود آمدن رابطه عاطفی گرمی بین خود و فرزندش میشود. و این آغاز بسیار بدی در رابطه پدر و فرزند است.
روابط با پدر خصوصاً تا سن پنچ سالگی در زندگی کودک در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. تأکید میکنم نقش پدر درست مثل نقش مادر دقیقاً از لحظه تولد آغاز میشود (گو اینکه با توجه به رفتار بعضی از پدرها، این فکر پیش میآید که این نقش فقط از حدود سن دو سالگی به بعد است که شروع میشود!)
البته این بدان معنی نیست که پدر جای مادر را بگیرد و شیربچه را بدهد و باد گلویش را بگیرد یا حمامش کند و کهنهاش را عوض کند. از نظر روانشناسی برای خانواده صحیح نیست که منتظر بازگشت پدر از کار شد تا او کاملاً کارهای مادر را انجام دهد.
پدران نیز مانند مادران باید این کارها را بیاموزند. هیچ کس، چه مرد و چه زن وقتی به دنیا میآید نمیداند چطور یک نوزاد را بغل کند. اکثر ما در آغاز این کار را خیلی ناشیانه انجام میدهیم، تا این که عادت کنیم. بهترین کار برای یادگیری این است که با فرزندتان آن را بیاموزید. اگر انسان فرزندش را در آغوش نگرفته باشد ، حمامش نکرده باشد و یا با او قایم موشک بازی نکرده باشد خیلی مشکل میتواند با او احساس نزدیکی کند.
پدری که میگوید کارش خیلی زیاد است و اکنون نمیتواند به طفل برسد خود را گول میزند. خیلی زود، قبل از اینکه او حتی متوجه شود، «نوزاد» به مدرسه خواهد رفت. بعد، کودک دبستانی، به نظر میرسد ناگهان تبدیل به یک نوجوان میشود و دیگر در این زمان احتیاجی به رابطه گسترده با پدرش نخواهد داشت. آن وقت دیگر خیلی دیر شده است. از آنجا که به هنگام کودکی پدر توجهی به او نکرده اکنون دیگر چیزهایی که پدرش به او میگوید برایش اهمیتی ندارد. پدر برای فرزند خود تبدیل به یک بیگانه شده است. فاصلهای که بین پدر و فرزند در سن بلوغ به وجود میآید تا حد بسیار زیادی بستگی به روابط این دو در سنین قبل از مدرسه دارد. و این روابط معمولاً به اولین سال زندگی و چگونگی برقرار شدن این روابط برمیگردد.
جمعبندی سال اول زندگی کودک
تا اینجا بخشی از کارهایی که باید بکنید و کارهایی که باید از آنها اجتناب کنید را گفتیم و سعی کردیم ایدهای کلی از نوزادتان در اولین سال زندگیاش به شما بدهیم. او در این یک سال چه چیزهایی آموخته است؟
اگر هنگام گرسنگی سروقت به او غذا داده باشید، از نظر نوزاد جهان جایی است که میتوان در آن خوب زندگی کرد. محلی که گرسنگی انسان در آن زود برطرف میشود.
اگر او را نوازش کرده باشید، نوزاد میداند که او را دوست دارند- از تنها راهی که میشناسد یعنی تماس فیزیکی. اگر به گریههای او به مانند یک پیغام فوری جواب داده باشید، نوزاد میداند هرگاه به شما احتیاج داشته باشد در کنارش خواهید بود.
اگر او از طریق جوابگویی به احتیاجات اساسیاش، با عشق گرم مادری آشنا شده باشد، توانسته است اولین تجربه احساس عمیقش با انسانی دیگر را کسب کند.
اگر مادر و دیگر افراد بالغ دور و برش او را در معرض انواع انگیزشهای عاطفی و ذهنی قرار داده باشند، در این صورت در نظر او دنیا نه تنها محیطی شوم و زندانی غمگین نیست بلکه جایی قابل تحسین و گیرا است . انگیزشهای حسی و ذهنی به او میآموزند که دنیا را کشف کند و رشد پیشرس ظرفیتهای فکری او را تسهیل میکنند.
اگر فرزند شما در اولین سال زندگیاش توانسته باشد این تجارب را کسب کند، به اندازه کافی اطمینان اساسی و خوشبینی نسبت به جهان کسب کرده است. این اطمینان، پایهای محکم از سیستم بصری «اعتماد به نفس» را تشکیل میدهد. زمانی که کودک این دوره را پشت سر میگذارد، این احساس اطمینان، او را برای گذراندن دوره بعدی یعنی قدمهای اولیه، یاری بسیاری میکند تا آن دوره را با آمادگی بهتری بگذراند.
مطالب مرتبط :