روانشناسی - موفقیت - سبک زندگی

دو تا سه سالگی، اولین دوران بلوغ

سن قدم‌های اولیه از زمان راه افتادن کودک شروع می‌شود، یعنی حدود یک سالگی و تقریبا تا دو سالگی ادامه دارد. مدت هر دوره‌ای از رشد کودک، هر چند از نظر چگونگی تسلسل به ترتیبی است که در این جا آمده، اما از نظر مدت زمان از کودکی به کودک دیگر متفاوت است.

به عبارت دیگر هر کودکی این مراحل را پشت سر می‌گذارد ولی هر کدام با آهنگ خاص خود، بعضی سریع‌تر و برخی دیگر آهسته‌تر. پنجاه درصد کودکان دو ساله در این سن وارد مرحله اولین دوران بلوغ می‌شوند، در صورتی که بیست و پنج درصد قبل از این سن و بیست و پنج درصد بقیه هنوز وارد این مرحله نشده‌اند. 

بنابراین، توضیحات کلی را که در مورد رفتار نمونه‌وار کودک در این سن داده‌ایم به عنوان مراحلی که فرزند شما باید حتما و دقیقا بگذراند فرض نکنید. این مثال‌ها فقط برای نشان دادن مسیر احتمالی تغییراتی است که فرزندتان خواهد گذراند. مهم این است که ترتیبی را که این مراحل پشت سرهم می‌آیند بدانید. ولی فرزند شما به صورتی اساسی مهر خودش را با شخصیت خودش در هر یک از این مراحلی که می‌گذراند می‌زند.
رشد کودک راه مستقیمی را طی نمی‌کند، به عبارت دیگر هر چقدر کودک بزرگتر شود رفتار او پخته‌تر نمی‌شود. برعکس رشد او مراحل مختلف تعادل و عدم تعادل دارد که یکی پس از دیگری فرا می‌رسند. مثلا مرحله قدم‌های اولیه یک دوره تعادل است که به دنبال آن دوره عدم تعادل «اولین دوران بلوغ» (تقریبا دو تا سه سالگی) فرا می‌رسد. سپس مرحله سه‌ سالگی است که یک مرحله تعادل است و پس از آن چهار سالگی که یک دوره عدم تعادل است. بعد، تقریبا حدود پنج سالگی دوباره یک دوره تعادل فرا می‌رسد.

اولین دوران بلوغ مرحله گذار است. اولین گذاری که در رشد کودک مشاهده می‌کنیم. از این جهت این نام را انتخاب کرده‌ایم که این دوران شباهت فراوانی به دوران واقعی بلوغ (بین۱۳-۱۹سالگی) دارد- که ما آن را «دومین دوران بلوغ» نامیده‌ایم.

سیزده تا نوزده سالگی مرحله گذار از کودکی به بلوغ است. تا قبل از سیزده سالگی کودک در محدوده‌ای که والدینش برای او تعیین کرده‌
اند عمل می‌کند. او هنوز به اندازه کافی پخته نشده تا بتواند در محدوده‌ای که خودش تعیین می‌کند و بر اساس قوانینی که خودش به آنها معتقد است عمل کند. ولی در محدوده‌ای که پدر و مادر تعیین کرده‌اند، جوان قبل از بلوغ به سطح مشخصی از تعادل روانی رسیده است. رسیدن به تعادل شخص بالغ با شکستن تعادل کودکی شروع می‌شود. هرگاه پدر و مادر جوانی که دوران بلوغ را پشت سرمی‌گذارد این را فهمیدند، پیچیدگی منحرف‌کننده رفتار یک تازه بالغ بی‌درنگ برایشان قابل درک خواهد بود. از این لحظه به بعد والدین می‌فهمند که چرا یک تازه بالغ از نظر روانی محتاج نوع دیگری از موسیقی است یا چرا دلش می‌خواهد موهایش را به مدل دیگری آرایش کند و یا طور دیگری لباس بپوشد و به طور کلی رفتاری داشته باشد که معمولا افراد بالغ روی آن صحه نمی‌گذارند.

لازمه این مراحل که مملو از کشمکش و آشفتگی است، نفی و عصیان است. درک حالات مثبت این مرحله که ما آن را عدم تعادل نامیده‌ایم، اهمیت بسیاری دارد. مساله را از دید تازه‌ای بنگریم: مثلا کودکی را که بین شانزده تا هجده ماه دارد در نظر بگیرید. او هنوز یک نوزاد است. چگونه طبیعت می‌تواند او را تبدیل به «سه ساله‌ای»کند که شخصیتش نسبت به یک نوزاد پختگی خاص یک کودک را داشته باشد؟ مادر طبیعت این کار را فقط با شکستن تعادلی که او به آن نائل آمده بود می‌تواند به انجام برساند.

همیشه به یاد داشته باشید که هرچند این رفتار منفی و مخالفت فرزندتان مشکلات فراوانی برای شما به بار می‌آورد، ولی این مرحله، مرحله مثبتی از رشد اوست.  بدون گذراندن این دوره او در تعادل نوزادی باقی می‌ماند.
در این سن کودک نمی‌تواند روابط اجتماعی خوبی داشته باشد و واقعا نمی‌تواند رابطه گروهی با مشابهان خود برقرار کند. او هنوز محتاج مادرش است. مادر خورشیدی است که این سیاره جوان به دور آن می‌گردد.


کودک معمولا سمج و غیرقابل انعطاف است. توقع دارد تمام خواسته‌هایش بلافاصله برآورده شوند. با مصالحه میانه‌ای ندارد و نمی‌تواند خود را با واقعیات تطبیق دهد. هیچ یک از چیزهای موجود نباید تغییر کنند. اگر بابا یا مامان کلمه‌ای در داستان و یا آوازی که او می‌شناسد اشتباهی بگویند یا فراموش کنند با خشونت اعتراض می‌کند.

تمام امور عادی خانه برای او حکم وقایع دنبال همی را دارند که قوانین آن غیرقابل تغییرند و به نظر او این قوانین باید مو به مو اجرا شوند. ولی کودک خودش، می‌تواند خیلی راحت همه چیز را یک مرتبه تغییر دهد. آب میوه‌اش را در لیوان بدهید، در فنجان می‌خواهد. دفعه دیگر در فنجان بدهید، این دفعه در لیوان می‌خواهد.

کودک سلطه‌طلب است. دلش می‌خواهد دستور بدهد. خودش را فرمانروای خانه می‌داند. ممکن است کارهایی بکند که کاملا مشهود است که قادر به انجام دادنش نیست (مثل بستن بند کفشش) و با خشنونت کمک دیگران را رد می‌کند. سپس بعد از این که می‌بیند نمی‌تواند این کار را انجام دهد، گریه خواهد کرد و حتی شما را ملامت می‌کند که کمکش نمی‌
کنید.

این سن همچنین سن تاثرات شدید، آشفتگی و کشمکش و خشم‌های شدید است. این مرحله، مرحله افراط و تفریط است. برای کودک غالبا انتخابی ساده و مشخص و ایستادن بر سر آن مشکل است. او مردد است و بین احساسات کاملا متضاد کله معلق می‌زند، احساس « اینو می‌خوام» و « اینو نمی‌خوام»، و «می‌خوام این کارو بکنم» و «نمی‌خوام این کارو بکنم». کوچکترین چیز مثل مثلا خریدن بستنی برای او و این که وارد مغازه شوید تا آن را برایش  بخرید او را دچار تردید در تصمیم‌گیری می‌کند.

او می‌تواند در تمام زمینه‌ها رکورد را بشکند. مثلا به طور تمام نشدنی یک کار را تکرار کند یا جمله یا کلمه‌ای را آن‌قدر تکرار کند که مادر به خاطر این کارش سرش فریاد بکشد. چیزهای جدید را خیلی سخت می‌توان به او قبولاند. مثل لباس نو یا غذایی که تا به حال نخورده است. او محتاج به امنیتی است که قدیمی و شناخته شده برایش می‌آورد. به این علت است که چیزهایی را که تکرار می‌شوند دوست دارد: همه چیز را باید به صورتی مشخص و همیشه یکسان انجام داد. کودک دو سال و نیمه به خاطر بداخلاقیش مشهور است. و هنگامی که این بداخلاقی با بداخلاقی پدر و مادر تلاقی کند، واویلا! پدر و مادر باید در این سن فرزندشان گذشت فراوانی داشته باشند. او خیلی کم می‌تواند شراکتی با دیگران از چیزی استفاده کند، صبر کند و یا گذشت داشته باشد.

و اما درباره وجه مثبت این دوره باید بگوییم که کودک در این سن  سرسخت، مملو از شور و شوق و انرژی فراوان است. چنانچه مادر این موضوع را در نظر گیرد، از کشف حالات مختلف شخصیت جالب فرزندش لذت می‌برد. زیرا کودک در این سن و سال به رغم تمام افراط‌هایش، با سادگی‌ها و تعجبش در مقابل جهانی که آن را تازه و دست نخورده می‌یابد، با تصوراتش و با شور و اشتیاقش برای زندگی می‌تواند مطبوع و دلفریب باشد.
    
فرزندتان در این مرحله از رشدش چه چیزی می‌آموزد؟ بی‌شک مادر یک تین‌ایجر و کودکی که اولین دوران بلوغ را می‌گذرانند جواب مشابهی به این سوال می دهند: «هیچی! غیر از اذیت کردن و مخالفت کردن با من هیچی یاد نمی‌گیره»، خودمانیم این شِکوه مادرانه تا حد زیادی صحیح است.
اما اگر فراتر از ناراحتی‌های روزمره را بنگرید، مشاهده می‌کنید که فرزندتان با مخالفت کردن با آنچه در جامعه مورد قبول است در واقع در حال کشف شخصیت خویش است. (این دقیقا همان تجربه‌ای است که بین سیزده تا نوزده سالگی- با شدتی کمتر- خواهد داشت...)

به خاطر داشته باشیدکه نوزاد به «من» آگاهی ندارد. برای اینکه او «من» را از «غیرمن» تشخیص دهد مدتی وقت لازم است. مرحله‌ای از رشد فرزندتان که اکنون درباره آن صحبت می‌کنیم اولین مرحله‌ای است که او واقعا شخصیت یکتای خود را کسب می‌کند و یکی از کارهایی که الزاما برای رسیدن به این هدف باید انجام دهد، این مخالفت‌ها و کنش‌های منفی در مقابل والدین است. برای این که کودک بتواند مشخص کند چه کسی هست و چه چیزی می‌خواهد، باید از مرحله مخالفت و مبارزه طلبی بگذرد.

به عبارت دیگر آگاهی یافتن به خود منفی بخشی از مبارزه برای آگاهی یافتن به خود مثبت در این سن است. در مطلب بعد به بررسی مسائل دیگر این دروان می‌پردازیم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">